ابراهیم در آتش

که گلستان مصممی شاید و من, ابراهیم ش

ابراهیم در آتش

که گلستان مصممی شاید و من, ابراهیم ش

شین های غلیظ با آن مرد دوست داشتنی رفت.


در تمام زندگی ام فقط یک نفر را میشناختم که "شین"های ش را غلیظ بگوید و مصنوعی نشود, آن هم خدا بیامرز خسرو شکیبایی بود. شما بیخودی تلاش نکنید. ته ته ش میشوید نوش آفرین. دوست دارید؟ پوووفففف

یک مریخی تمام وقت.


کوچک که بودم یک بار یک جا با جدیتی که قبل از آن کمتر سراغ داشتم, از من پرسیدند "میخوای در آینده چیکاره بشی؟" طبق محاسباتشان باید در عرض چند ثانیه یکی از سه کلمه ی دکتر, مهندس و وکیل را از من میشنیدند .. با همان جدیتی که آنها سوال را پرسیدند گلویم را صاف کردم و گفتم " میخوام یه مریخی تمام وقت باشم" و اصلا هم نخندیدم .. اینکه قیافه ی آن آدمها بعد از شنیدن جواب من شبیه بستنی عروسکی آب شده ی میهن شد را کاری ندارم, اینکه چرا جواب من آفرین نداشت را هم هیچ وقت نفهمیدم, اینکه مریخی بودن شغل محسوب میشود یا نه را هم هنوز نمیدانم, ولی با وجود همه ی این ها همچنان علاقه دارم که یک مریخی تمام وقت باشم .. اگر روزی چشمتان به آگهی استخدام یک مریخی تمام وقت یا حتی پاره وقت توی نیازمندی های روزنامه همشهری افتاد من را خبر کنید .. و "آفرین" گفتن را هم فقط برای جواب هایی که انتظار شنیدنشان را دارید, کنار نگذارید.

اگر ستاره ی قطبی ظاهر بشود.


مهره ی آخر ستون فقراتش درد میکرد. دکتر گفته بود باید طاق باز بخوابد. اما او هیچ وقت توی زندگی ش طاق باز را جزء مدل های خوابیدن به حساب نیاورده بود. کوچکتر که بود آدم هایی که طاق باز میخوابیدند و یک دستشان را روی صورتشان میگذاشتند و بعضا خر و پف های معنا داری هم میکردند, به نظرش آدم های بیداری می امدند که اگر نوک پا سراغ کابینت برود و شیرینی مربایی محبوبش را بردارد, سریع دستشان را از روی صورتشان بالا میکشند و بی رحمانه مچ ش را میگیرند. بارها به همین روش توی تله ی دشمن های طاق باز ولو شده ی جلوی پنکه و کولر و کنار بالکن افتاده بود. از همان وقت ها طاق باز را از لیست انواع و اقسام روش های خوابیدن حذف کرده بود. اصلا طاق باز خوابیدن را یک نوعی خوابیدن پدرانه یا مادرانه ان هم از ان مدل چرت های دم ظهر بعد از خوردن یک بشقاب میرزا قاسمی با نان سنگگ و سبزی تازه زیر نم کولر و روی فرش های گلدار قرمز به حساب میاورد که صلاحیت این را نداشت یکی از آپشن های خوابیدن شب های دنیای مدرن با آن همه خستگی و درد ستون فقرات و نور مصنوعی نئون باشد, دنیایی که هر قدر هم طاق باز رو به آسمان شب ش دراز بکشی و چشم بچرخانی, بعید است ستاره ی قطبی را قبل از آنکه خوابت ببرد پیدا کنی. درد از مهره ی آخر ستون فقراتش شروع شد و آرام آرام بالا آمد. دکتر گفته بود باید طاق باز بخوابد. اما او هیچ وقت طاق باز را جزء مدل های خوابیدن به حساب نیاورده بود.

به ویتو کورلئونه ی درونتان سلام کنید.


کیف های خیلی بزرگ را ترجیح میداد. عقیده داشت فلسفه ی زحمت دادن به خود برای حمل کیف به عنوان یک موجود همیشه همراه این است که آن موجود آنقدری بزرگ باشد که اگر هوس کردی سر آدمی را ببری, بتوانی آن را با خیال راحت تویش جا بدهی و مخلوط آب پرتقال هویج ت را سر بکشی و به پلیس های شکم گنده ای که دم ظهر توی ماشین های آلمانی لم داده اند لبخندهای پهن بزنی و منتظر سبز شدن چراغ عابر پیاده بمانی.