ابراهیم در آتش

که گلستان مصممی شاید و من, ابراهیم ش

ابراهیم در آتش

که گلستان مصممی شاید و من, ابراهیم ش

دیو


تا مدت ها توی آن هفت روز پریودی هم چادر نماز را می انداختم روی سرم و می ایستادم به نماز خواندن و با آن کمر درد ِ خانمان سوز که تا نوک پاهایم کشیده می شد خم و راست میشدم. سعی می کردم این جور وقت ها دنج ترین و کم تردد ترین جای خانه را برای نماز خواندن انتخاب کنم که حداقل به جای 8 بار خم و راست شدن, 5 بار خم و راست بشوم و آب از آب تکان نخورد و هیچ کدام از مردهای خانه بویی از قضیه نبرند. تا مدت ها نوار بهداشتی ها را توی لباسم قایم می کردم و تمام سعی م را می کردم که قوز نکنم و مسیر اتاق تا دستشویی را صاف صاف و با احتیاط طی کنم و آن کالای مخفی ِ اسمش را نبر از توی لباسم بیرون نیفتد و آبروریزی نشود. چند سالی گذشت تا فهمیدم مردها خیلی چیزها را می دانند و به روی خودشان نمی آورند. حوصله ی من هم برای مخفی کاری و نقش بازی کردن کمتر شده بود. آن جا بود که کم کم نمازها یکی در میان شد و دست آخر هفت روز ِ هر ماه بی نماز گذشت و آب از آب تکان نخورد و آبرویی نرفت و دیوی از آسمان ها به زمین نیامد. سال های بعد دلم درد میکند ها و قرص مسکن خواستن ها و میروی برایم نوار بهداشتی بخری ها و بابااااا من پریودم ها همه علنی شدند و باز هم هیچ رعد و برقی آدم های خانه را خشک نکرد و هیچ کسی به سنگ تبدیل نشد و هیچ آبرویی نریخت. 

نظرات 6 + ارسال نظر
دوست 7 اسفند 1396 ساعت 16:19

چرا دیگه نمینویسی غزلناز؟

دوست 11 بهمن 1396 ساعت 12:08

خوشحالم که برگشتی، دلم تنگ شده بود

نیلوفری 11 فروردین 1395 ساعت 16:47 http://lilie.mihanblog.com

بازم حداقل خوبه موضوع تا یه حدی حل شده است.. انگاری که حداقل دیو بیرون رود حتی اگر فرشته نیاید!

مینا 2 تیر 1394 ساعت 20:45

دوستان آدرس انگشت اشاره رو ندارین؟اصلا ازش خبردارین.دلمان تنگیده

معکوس ماهی 30 خرداد 1394 ساعت 22:06 http://makous.mahi.blog.ir

دیو هم یک روز می آید و جلوی همه برایمان بوس می فرستد! والا!

به نکات خوبی اشاره کردی. انگار داشتی برای دخترهای نوجوان حرف می زدی. دوروربرت چندتا از آن دخترها را الان دیدم.

نوجوونی سن ترس و خجالت و قایم شدن و یواشکی ه .. که امیدوارم نباشه .. واسه نوجوونای از حالا به بعد

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد